تــــــــــــرنم یک تــــــــــــــرانه
زندگی یک ظرف خالی است آن را پر کنید. شادی دلیلی نمی طلبد، این شاد نبودن است که دلیل می طلبد. دستمو بگیر،نزار اشتباه برم خسته شدم از این روزای بی کسی ای هم صدا پس کی به دادم میرسی تو غربت شهر فرنگ کاغذی مرگم رسید پس کی به دادم میرسی؟؟؟؟ من حداقل 15 حقیقت رو راجع به شما میدونم: کابوس نبودی که رهایت بکنم / از خاطره عشق جدایت بکنم اعصابمون خورده !!! میخوایم پاچه یکی رو بگیریم پس سگ درونمون زندس صبحونه یه عسـل کامل میخوریم خــرس درونمون هم زندس… میریم اتاق یادمون میره چی میخواستیم اسکل درونمون هم زندس… مگسو رو هوا میزنیم قــــورباغه درونمون هم زندس… چمـــــــن میبینم میکنیمش بز درونمون هم زندس… طرف میره هنوز عاشقش میمونیم خــــــر درونمونم زندس… کلاً باغ وحشی داریم به تنهــــــــــایی ! امریکا : 12 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 1 ساعت ماندن در ترافیک ، 4 ساعت تماشای تلویزیون و غذا خوردن ، 1 ساعت کار با اینترنت خدايا هر كه يادم ميكند يادش بخير،خدايا هر كه يادم هم نكرد يادش بخير،خدايا هر كه يادش ميرود يادم كند يادش بخیر وقتی پاره تنت جواب تلفنت را نمیده لزوما در حال خیانت نیست شاید گوشي شو جا گذاشته يا نشنيده. یه اتاقی باشه گرمه گرم، روشنه روشن، تو باشی، منم باشم. کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید! تو منو بغلم کنی که نترسم، که سردم نشه، که دیگه نلرزم، اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار، پاهاتم دراز کردی، منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم! با پاهات محکم منو گرفتی، دو تا دستتم دورم حلقه کردی! بهت میگم چشماتو میبندی؟ میگی آره! بعد چشماتو میبندی، بهت میگم برام قصه میگی تو گوشم؟ میگی آره! بعد شروع میکنی آروم آروم تو گوشم قصه گفتن، یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمیشن، میدونی؟ میخوام رگ بزنم، رگ خودم رو! مچ دست چپم رو. یه حرکت سریع، یه ضربه عمیق، بلدی که؟! ولی تو که نمیدونی میخوام رگم و بزنم! تو چشماتو بستی! نمیدونی من تیغ رو از جیبم در میارم، نمیبینی که سریع می برم، نمیبینی خون فواره میزنه … رو سنگای سفید … نمیبینی که دستم میسوزه و لبم رو گاز میگیرم که نگم آااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی…! تو داری قصه میگی… من شلوارک پامه… دستم و میذارم رو زانوم … خون میاد از دستم میریزه رو زانوم و از زانوم میریزه رو سنگا. قشنگه مسیر حرکتش! دیشب با دوستم رفته بودم رستوان…. روبروی میز ما یه دختر پسر نشسته بودن که پسره پشتش به میز ما بود،معلوم بود با هم دوست هستند،اتفاقی چشمم به چشمه دختره افتاد…. قشنگ معلوم بود پسره عاشقه دخترست،دختره شروع کرد به آمار دادن،سرمو انداختم پایین….دفعه بعدی تحریک شدم با نگاه بازی کردیم. خلاصه یه کاغذ برداشتمو به دختره علامت دادم،با نگاهش قبول کرد! بلند شدن ،پسره جلو رفت که حساب کنه دختره به تخته ما رسید دستشو دراز کرد کاغذ رو گرفت،براش نوشته بودم ….. …..خیـــــــلی پستی. توی حیاط دبیرستان یه نفر یقه پیرهنم رو گرفت، فهمیده بود از خواهرش خوشم میاد! روم نشد بهش بگم ...آخه چشماش شبیه تو بود….. مي گـــم خـــداحافظ معلم ورقه ها را داد ... همه مرا مسخره کردند اما... باور کن درست نوشته بودم … گفته بود جای خالی را با کلمه مناسب پر کنید و من همه را نوشتم “تـــــــو” مگر نه اینکه این جای خالی ها را فقط تو پر میکنی ؟؟؟؟ چه لحظـــه دردآوریـــه، اون لــحظه کــه میپرسه: خوبیــ؟ بغض تو گلوتــ میپیــچه ... 5 خط تایپ میكــنی، ولــی بــه جــای enter ... همــه رو پاکــ میكــنی و مینویســی: ... خوبــم مرســی تو خوبـــــی؟ دلـــــم پــــُر اســـــــــت....... پـــُر پــــُر پـــــُر .... آنقـــدر کـــه گـــاهــی اضــــافـــه اش از چشـــمانــــم می چـــــکد.
ايني که سوار تاکسي شده و مي گه من کرايه ندارم بدم لزوما گدا نيست، شايد کيفشو گم کرده.
وقتي پولت گم مي شه اوني که مياد خونتونو تميز مي کنه لزوما
دزده نيست، شايد يه جا گذاشتي که يادت رفته.
ايني که داري زخم رو صورت و بازوشو قضاوت مي کني، لزوما لات نيست و شايد توي تصادف اين طوري شده.
ايني که داره زيرلب بد
و بيراه میگه وتو زود قضاوت مي کني، لزوما بي فرهنگ نيست، شايد روز سختي داشته...
بياين از امروز قضاوت نکنيم، خود ما هم روزاي سخت داشتيم !!!!!!!!!!!!!!!
بچهها دور ما حلقه زده بودند و فریاد می…کشیدند…….قورتش بده….
چون هیکلم بزرگ بود اون هی مشت میزد و من فقط دفاع میکردم…!
باز اون مشت می زد و من فقط و فقط دفاع میکردم
بالاخره یه خراش کوچیکی توی صورتم افتاد…
که تـــو چشم تـــر کني وبگـــي:
کجــا؟
مگه دست خودته اين اومــدن و رفتــــن ؟
که سفت بغلم کني و بــگــي:
... هيچ رفتــني تـــو کار نيست
همين جـا ، " به دلت اشاره کني" ، جاته تا هميشه
آخـــرِ سرش محکــم بگي:
شـير فــهم شــد؟؟
و مــن، دل ضعفه بگيرم
از اين همه عاشقانه هاي محکمت
ولو شده ام سر خیابان
در منطقه ی استحفاظی ِ یک مشت موش و گربه و سوسک و نکبت!
رد میشوند از کنارم
مردم ِ پرهیزگار!!
و دلسوز ترینشان
یک نخ سیگار به طرفم پرت میکند!
مچاله میشوم، در خودم، در بی کسی ام، در تمام گند زار ِ زندگیم...
و هنوز منتظرم
نه منتظر دستی که از روی ترحم برایم مرحم لحظه ای پرت کند
منتظر دستی ام که دستهایم را بگیرد و تمام کند.... این همه حقارتم را
خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…
دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه…
نتونه به هیچکی اعتماد کنه…
هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه,
Sara |